آوا سكوت....

ساخت وبلاگ
 چه زیبا می شود با ساز چشمانت هم‌آواییچراغانی‌ست جشن هستی‌ام؛ زیرا تو برپاییمسیر پرکشیدن با تو مه‌رنگ است و دوداندودتمام راه اسپندانه رقصیدم به تنهاییجهان را پشت گوش انداختم با رشته‌ی موییزبان بستم؛ گذشتم از هیاهوهای هرجاییشبيه عطر لَگّاحی ميان قلب نخلستانكه مى پاشد به ذهن نخل، روياهاى خرمايىکدام افسانه‌ رنگِ ماندگاری یافت دور از تو؟کنار هر که ماندی، ‌داستانش شد تماشاییتو مرواریدگون، در نیلیِ اعماق، پنهانیدرخشان در حریم مؤمنِ دلهای دریاییگذشت آب از سر عشاق بی‌آلایشت، شاید،چنین می‌شویی از دلهای عاشق، بیمِ رسوایی!زمان مانند آب از لای انگشتان عمرم ریختتو اینجایی؛چه دیروزی؟چه امروزی؟چه فردایی آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 16:27

کاش می‌شد دل خوش را بخریمدور آن کاغذ رنگی بکشیمدرِ فولادیِ تنهاییِ هم را بزنیمبسته‌ای خنده‌ی بی‌واسطه کادو ببریمکاش آغوش امیدرو به دلهای غم‌آلوده‌یمان بسته نبوداز لگدمال شدن قلب زمین اينچنين خسته نبودچشمه‌ای بود ای کاشکه به نوشیدنش از وادیِ حسرت برهیمکاش می‌شد که به همجای گل، باور گلگون بدهیمکاش می شد که برقصیم رها روی امواج درخشنده‌ی عشقزندگی را بدهیمدستِ جادوی نوازنده‌ی عشقکاش خورشید نوازش می‌کردتنِ اذهان کتک خورده‌ی شب را در صبحمتولد می‌شدشهر دلمرده در آغوش تپیدن، هر صبحمى‌شد آن‌گاه شکفتزیر رگبار غزلهای سپیدگوشِ سنگین نفس را پر کردگاهِ لغزیدن شبنم به تنِ خوابِ سحرگاهیِ بیدمی‌شد از این سرِ ویرانه‌ی حسرتها راتا لب کنگره‌ی قصر غناریسه‌ی روشن رنگینی بستبند بیتابی و دلتنگی رامی‌شد آن‌گاه گسستدر کتاب نویی از خلقتمانباز‌گو می‌شد کاشقصه از "نيست" به "هست"...‌  آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 16:27

من مسخِ پریشانیِ اقبال نماندمدر بند رجَزخوانیِ رمال نماندمزنجیریِ زنگار زمان، باخت جهان راآواره‌ی این هفته و آن سال نماندممؤمن به پرِ زخمىِ خود ماندم و هرگزکافر نشدم؛ در کفِ آمال نماندمیک قطره‌ی عمرم به لبِ خاک، حرام استیک لحظه کمربسته‌ی اِهمال نماندماز تلخیِ هر حادثه‌ای قند سرودمدر کشور لب‌دوخته‌‌ها لال نماندمبا جاریِ گلرنگ دلم غسل مباح استخشكيده سرِ پنجه‌ی غسّال نماندممی‌تاخت به آبادیِ دل، وحشتِ فردادر زیر سُمِ ترس، لگدمال نماندمهنگام رسیدن، به زمین خوردم اگر، شُکر...خوب است که بر شاخه، گَس و کال نماندم! آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 16:27